مغز مرد در طول زندگیاش تغییر وتحول پیدا میکند. اینها یافتههای تازه در این زمینه است.
مردان احساساتیترند
گرچه تصور عمومی این است که زنان احساسیترند، اما پژوهشها نشان داده است که نوزادان پسر نسبت نوزادان دختر واکنشهای عاطفی بیشتری از خود نشان میدهند. یک بررسی درسال 2008 نشان داد که مردان در بزرگسالی نیز اندکی واکنشهای عاطفی را با شدت بیشتری بروز میدهند- البته تنها پیش از آنکه از عواطفشان در موردی آگاه شوند.
مردان در برابر تنهایی حساسترند
گرچه تنهایی میتواند برای سلامت و مغز هر کسی زیانبار باشد، اما مردان سالمند به خصوص نسبت به آن آسیبپذیرترند. مردان نسبت به زنان کمتر برای برقرار ارتباط تلاش میکنند، در نتیجه تنهاییشان تشدید میشود و این تنهایی اثر آسیبرسانش را بر مدارهای اجتماعی مغزشان باقی میگذارد.
مردان بر حل مسائل متمرکزند
با اینکه بسیاری از بررسیها نشان میدهند که زنان نسبت به مردان احساس همدلی بیشتری از خود بروز میدهند. اما ممکن است قضیه به این سادگی نباشد؛ ممکن است سیستم همدلی مغز مردان هنگامی که شخصی تحت استرس قرار دارد یا مشکلی را ابراز میکند، به سرعت بروز نکند، اما بخشی از مغز که مسئول "حل مسائل" است،به سرعت غلبه میکند و باعث کمک رساندن مردان به دیگران میشود.
مردان از قلمروشان دفاع میکنند
بخش از غریزه مردانه دفاع از قلمرواش است. گرچه در مورد انسانها باید پژوهشهای بیشتری انجام شود، اما در پستانداران مذکر، بخشی از مغز که مسئول "دفاع از قلمرو" است، بزرگتر از بخش مشابه در پستانداران مونث است. با اینکه زنان نیز دارای حس مالکیت هستند، اما مردان احتمال بیشتری ممکن است هنگامی که زندگی عشقی یا قلمروشان در معرض تهدید قرار میگیرد، دست به پرخاشگری میزنند.
مردان از سلسله مراتب فرماندهی استقبال میکنند
مردان هنگامی سلسله مراتب قدرت حالت ناپایداری دارد، احساس اضطراب میکنند. اما وجود سلسله مراتب فرماندهی مستقر مانند نیروهای نظامی یا محیطهای کاری، تستوسترون آنها را کاهش میدهد و پرخاشگریشان را مهار میکند.
مغز مردان واقعا در طول زمان بالغ میشود
اشتغال خاطر با سلسله مراتب قدرت که از سنین بسیار پایین حدود 6 سالگی آغاز میشود، برانگیزاننده رقابت میان مردان است و اینکه همیشه به هم در این باره متلک بگویند؛ البته اینکه پرخاشگری به شکل کلامی بروز پیدا کند بسیار بهتر از این است واقعا نمود عملی بیرونی پیدا کند. بررسیهای روانشناختی نشان دادهاند که با افزایش سن مردان، علاقه آنها به برتری طلبی کاهش مییابد، و در عوض توجه بیشتری به رابطههایشان و بهبود بخشیدن به اجتماع پیدا میکنند.
مغز مردان برای پدر شدن آمادگی پیدا میکند
مغز مردان چندین ماه پیش از این که پدر بشوند، برای همکاری با همسرشان آمادگی پیدا میکند. یک بررسی در سال 2000 نشان داد که پدران آینده تغییراتی هورمونی را از سر میگذرانند، هورمون پرولاکتینشان بالا میرود و هورمون تستوسترونشان کاهش پیدا میکند، و به این ترتیب احتمالا رفتار پدرانه در آنها تقویت میشود.
شکل بازی مردها با بچههایشان فرق میکند
شیوه بازی پدرها با بچهها خاص خودشان است، شیوه آنها در انجام بازیهای مبارزهجویانه، دارای خودانگیختگی بیشتر و برانگیزاننده بچه - ممکن است به یادگیری بهتر کودکان کمک کند، به آنها اعتماد به نفس بیشتری دهد و آنها را برای دنیای واقعی هم آماده کنند.
مردان میخواهند خانوادهدار و بچهدار شوند
زنان میخواهند استقرار پیدا کنند، و مردان میخواهند خانوادهدار و بچهدار شوند. یک بررسی در سال 2007 نشان میدهد که خطاهای مردان با احتمال بیشتری پیش از 30 سالگی رخ میدهد. پس از این سن، مردان به طور عمده بر تامین خانوادهشان متمرکز میشوند.؟
تمومه ، تمومه ، عمر من تمومه
دیگه جون ندارم ، زندگیم حرومه
زخمیه قلب من ، داغ تو رو دلم ، بعد تو تو گلوم ، نمیشه بخونم
میمیرم.....میمیرم.....میمیرم
نمی خوام ،، نمی خوام ، از تو دور بمونم ، برم و بعد تو از کسی بخونم
غروب رفتنت از یادم نمیره ، دل خسته من ، تو نگات اسیره
غروب رفتنت از یادم نمیره ، دل خسته من ، تو نگات اسیره
کنار جاده ی رفتنت می شینم ، منتظر ، چشم به راه ، دستتو بگیرم
میمیرم ... میمیرم ... میمیرم
نمی خوام ، نمی خوام ، از تو دور بمونم ، برم و بعد تو از کسی بخونم
غروب رفتنت از یادم نمیره ، دل خسته من ، تو نگات اسیره
اسیره
اسیره
اسیره !!!
من می دانم
دلم تا همیشه در وسط ترین
نقطه ی زندگیت جا مانده است ...
جایی بین خواستن و نخواستن ...
جایی بین بودن و نبودن ...
جایی بین رفتن و نرفتن ...
جایی بین ....... این نقطه های خالی ...
جا مانده ام
یادمان باشد همیشه
ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"
کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا... "
مقداری خرد پشت "چه میدونم"
واندکی درد پشت "اشکال نداره" وجود دارد
شدم با چت اسیر و مبتلایش***شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم***تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد***ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهای کمندش***کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش
بگفت چشمان من خیلی فریباست***ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من***اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت می نمودم***به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام***که باشد همسر و امید فردام
برای دیدنش بی تاب بودم***ز فکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده***که بینم چهره ی آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست***زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویارویی ام او طفره می رفت***هراسان بود او از دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار***گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه، وقت و روز موعود***زدم از خانه بیرون اندکی زود
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت***تو گویی اژدهایی بر من آویخت
به جای هاله ی ناز و فریبا***بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا***کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا
مسن تر بود او از مادر من***بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم***از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست***دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر***نیابم با چت از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به “شاعر”***به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرید از آن درسی به عبرت***سرانجامی نـدارد قصّه ی چت
در سال ۵۲ جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب ۳۱۳ روز باقی میماند.
حداقل ۵۰ روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است.بنابراین ۲۶۳ روز دیگر باقی میماند.
در هر روز ۸ ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا” ۱۲۲ روز میشود. بنابراین ۱۴۱ روز باقی میماند.
اما سلامتی جسم و روح روزانه ۱ ساعت تفریح را می طلبد که جمعا” ۱۵ روز میشود. پس ۱۲۶ در روز باقی میماند.
طبیعتا” ۲ ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل ۳۰ روز می شود. پس ۹۶ روز باقی میماند.
۱ ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چرا که انسان موجودی اجتماعی است.این خود ۱۵ روز است. پس ۸۱ روز باقی میماند.
روزهای امتحان ۳۵ روز از سال را به خوداختصاص میدهند. پس ۴۶ روز باقی میماند.
تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم ۳۰ روز در سال هستند. پس ۱۶ روز باقی میماند.
در سال شما ۱۰ روز را به بازی می گذرانید. پس ۶ روز باقی میماند.
در سال حداقل ۳ روز به بیماری طی میشود و ۳ روز دیگر باقی است.
سینما رفتن و سایر امور شخصی هم ۲ روز را در بر میگیرند. پس ۱ روز باقی میماند.
۱روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟
…
مرد فروردین و زن….
فروردین+ فروردین = پیوندی آتشین
فروردین+اردیبهشت = پیوندی کاملا عشقی
فروردین+خرداد = خوش دل و امیدوار
فروردین+تیر = اختلاف فراوان
فروردین+مرداد = شدید
فروردین+شهریور = سرد و گرم
فروردین+مهر = کمی غیر ممکن
فروردین+آبان = خیلی با حرارت
فروردین+آذر = پر از ماجرا جویی
فروردین+دی = هیجانات فراوان
فروردین+بهمن = شگفت انگیز
فروردین+اسفند = توام با مشکلات
مرد اردیبهشت و زن…
اردیبهشت+فروردین = پر شور و هیجان
اردیبهشت+ اردیبهشت = خیلی مناسب
اردیبهشت+خرداد = پیوندی نا موفق
اردیبهشت+تیر = اتحادی عمیق
اردیبهشت+مرداد = کاملا دوست داشتنی
اردیبهشت+شهریور = تشریک مساعی زیاد
اردیبهشت+مهر = جسمانی و شهوانی
اردیبهشت+آبان = آرام و آهن ربایی
اردیبهشت+آذر =بسیار ناهموار
اردیبهشت+دی = کمی هولناک
اردیبهشت+بهمن = خیلی قوی
اردیبهشت+اسفند = توام با جذابیت
ادامه مطلب یادتون نره ...
ادامه مطلب ...۱- آلبرت انیشتن: در کودکی دچار بیماری دیسلسیک بود. یعنی معنی و مفهوم کلمات و عبارات را درست تشخیص نمی داد. معلم آلبرت انیشتن او را عقب مانده ذهنی، غیر اجتماعی و همیشه غرق در رویاهای احمقانه توصیف می کرد، ضمنا وی دوبار در امتحانات کنکور دانشگاه پلی تکنیک زوریخ مردود شد!!
۲- توماس ادیسون: که معلمانش از آموزش او در مدرسه عاجز مانده بودند در تمام طول تحصیل کم ترین نمره ها را از درس فیزیک می گرفت ولی همین شخص بعدها موفق شد بیش از هزار وصد و پنجاه اختراع به جامعه بشریت عرضه کند که بیشتر آنها در زمینه علم فیزیک بوده است!!
۳- بتهون: معلم او می گفت در طول زندگیش “اوچیزی یاد نخواهد گرفت”
۴- پیکاسو: یکی از معروفترین نقاشان جهان بدون کمک و حضور پدرش که در زمان امتحانات کنارش می نشست نمی توانست در درس هایش نمره قبولی کسب کند!!
۵- هیلتون: که مالک بیش از ۳۰۰ هتل در سرتاسر دنیاست در دوران کودکی برای گذران زندگی مجبور بود کف سالنها و هتل ها را طی بکشد!!
۶- جیمز وات: که مخترع ماشین بخار بود فردی کودن توصیفش می کردند!!
۷- امیل زولا: نویسنده بزرگ فرانسوی دانش آموزی تنبل بود که در مدرسه از درس ادبیات معمولا نمره صفر می گرفت!
۸- ناپلئون بنا پارت: مدرسه خود را با رتبه ۴۲ به عنوان یک دانش آموز غیر ممتاز ترک کرد!!
۹- لویی پاستور: در مدرسه یک محصل متوسط بود و در دوره لیسانس در درس شیمی بین ۲۲ نفر رتبه ۲۲ را کسب کرد!