گل یخ

بنگر که بزرگترین آرزوی من چه کم حرف است : تو !

گل یخ

بنگر که بزرگترین آرزوی من چه کم حرف است : تو !

پَ نه پَ ! ( سری سوم )

با گل رفتم بیمارستان

نگهبان میگه گل برای مریضتون آوردین

گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ اومدم خواستگاری تو با این سیبیلات...

 

***************************************      

رفتم صندلی بخرم واسه کامپیوتر

یارو گفت : راحت باشه؟

گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ خار داشته باشه..

 

***************************************      

دارم تو حیاطمون موتورمو تعمیر میکنم به مامانم میگم دستمال بیخودی داری؟

میگه میخوای موتورتو تمیز کنی؟

گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ میخوام هل هله کنان برم تو کوچه کردی برقصم

 

***************************************      

ادامه مطلب یادتون نره ... 

تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             
www.bahar22.com                                    تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             
www.bahar22.com

http://gole-yakh.blogsky.com

      

داشتم تلویزیون میدیدم

بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعدش به من میگه داشتی میدیدی؟؟؟!!!

گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ داشتم گرمش میکردم تا شما بیای ببینی!!!!!

 

***************************************       

رفتم واسه استخدام,

یارو میگه اومدی واسه استخدام؟

گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ اومدم ببینم کی استخدام می شه ازش شیرینی بگیرم!

 

***************************************       

میگم بابا... تصمیم رو گرفتم... می خوام زن بگیرم...

میگه میشناسیش؟ میگم آره..

میگه مجرده؟

گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ منتظرم شوهرش رضایت نامشو امضا کنه بریم خواستگاری

 

***************************************       

دستمو بلند کردم از استاد سوال کنم .

میگه شما سوال داری؟

گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ خواستم خطوط کف دستمو بهت نشون بدم فالمو بگیری ...

 

***************************************       

رفتم پیژامه از کمد برداشتم پوشیدم

بابام میگه از تو کمد برداشتی؟

گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ گذاشته بودم تو یخچال تابستونیه پیژامه تگری بپوشم خنک شم

 

***************************************       

به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان...

میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم.

 

***************************************       

توالتم،در رو می زنه،سرفه می کنم،میگه یعنی نیام تو،گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اگه دستات تمیزه بیا واسم طهارت بگیر

 

***************************************       

صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه

 

***************************************       

به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛

میگه آقاجون میخواد بره مگه؟

پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه

 

***************************************       

به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !

میگه کی ؟ پلیس ؟

پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی

 

***************************************       

تو خیابون مارو دست تو دست باهم دیده ... از این مدلها که مثلاً مُچمونو گرفته ...

با یه لحنی میپرسه دوست دخترتونه ؟

پَـــ نَ پَـــ مامان بزرگمه ... پیش پاتون از اتوشویی گرفتمش

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد